یک صفت خوب بیشتر از یک لباس شیک برایمان جذابیت می آورد .
.......................................
دو دوست در بیابان همسفر بودند. در طول راه با هم دعوا کردند. یکی به دیگری سیلی زد . دوستی که صورتش به شدت درد گرفته بود بدون هیچ حرفی روی شن نوشت : " امروز بهترین دوستم مرا سیلی زد ". آنها به راهشان ادامه دادند تا به چشمه ای رسیدند و تصمیم گرفتند حمام کنند . ناگهان دوست سیلی خورده به حال غرق شدن افتاد ، اما دوستش او را نجات داد او بر روی سنگ نوشت : " امروز بهترین دوستم زندگیم را نجات داد " . دوستی که اورا سیلی زده و نجات داده بود پرسید " چرا وقتی سیلی ات زدم ، بر روی شن و حالا بر روی شنگ نوشتی ؟ " دوستش پاسخ داد : " وقتی دوستی ترا ناراحت می کند باید آنر بر روی شن بنویسی تا بادهای بخشش آنرا پاک کنند ، ولی وقتی به تو خوبی می کندباید آنر روی سنگ حک کنی تا هیچ بادی آنرا پاک نکند "
                                                                                            سیمون فردریک
.......................................
دوستانی که برای یادداشت قبلی نظر دادند برای خوندن جواب نظرشون میتونن اقدام کنن .!!
......................................
اگه در load شدن وبلاگ مشکلی هست خواهشن در قسمت نظرات عنوان کنید .

نظرات 13 + ارسال نظر
بهروز وثوق یکشنبه 17 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 12:30 ب.ظ http://vosogh.blogsky.com

سلام
اول شدم جایزش چیه؟؟؟؟؟؟؟
متن زیبایی بود به من هم سر بزن

جایزه ........... جایزه ............ .!!!!!
؟

سمیه دوشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 01:58 ق.ظ http://sianor.blogsky.com

چشه ؟؟!!! مشکلی داره من که متوجه نشدم

من که نگفتم مشکلی داره .! ..
اتفاقا حرکت خوبیه منتها اگه مثل بقیه حرکتها دچار سطحی نگـــــــــری نشه.!

سحر دوشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 07:38 ق.ظ http://ghoroob.blogsky.com

سکوت سر شار از ناگفته هاست...

سارا دوشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 11:22 ق.ظ http://cottage.persianblog.com

ببخش دردسر شده بود ! متن قشنگی نوشتی

خواهش میکنم. لطف کردین.

سـیــــــــــــاوش سه‌شنبه 19 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 02:48 ق.ظ http://sogand-ke.blogsky.com

تو ای دلبر که پرسی حال ما را،
که می گوید که یاد آشنا کن؟
مرا در مانده ی حسرت چه خواهی؟
که می گوید که دردم را دوا کن؟
چو از احوال زارم یاد کردی
دوباره دست مرگ از من رها شد
رها کن دامنم را تا بمیرم
که جانم خسته زین رنج و بلا شد
عذر میخوام که دیر اومدم برای جبران لطف شما و من رو بخاطر این جسارت ببخشید

ناز خانوم سه‌شنبه 19 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 06:45 ق.ظ http://nazkhanum.blogsky.com

متاسفانه تنها چیزی که الان مهمه ظاهره قشنگه...

ابرخاکستری سه‌شنبه 19 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 05:03 ب.ظ http://abrekhakestari.blogsky.com

خوشحالم که در نبودم بهم سرمیزدی ( از جمله مسنجر ) و خوشحالترم که دوست خوبی مثل تو پیدا کردم .
در ضمن دست به قلمت هم خیلی خوبه . محکم و رسا و بی تکلف .

سمیه چهارشنبه 20 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 01:25 ق.ظ http://sianor.blogsky.com

کسی خونه نیست ؟؟آبدیت نکردین

آرتا چهارشنبه 20 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 07:53 ق.ظ http://darkness.blogsky.com

سلام. موافقم. وبلاگ خوشگلی داری. پیش ما هم بیا

آبنوس هچل۷ پنج‌شنبه 21 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 01:34 ب.ظ http://santimantal.persianblog.com

آیا من برای متن قبلی کامنتیده بودم؟!

رضا پنج‌شنبه 21 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 04:43 ب.ظ http://memusika.blogsky.com

سعی می کنم...اما قول نمی دم.در ضمن ممنونم که هنوز بهم سر میزنی.

بهروز وثوق پنج‌شنبه 21 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 07:16 ب.ظ http://vosogh.blogsky.com

سلام
جایزه ما رو ندادی ها
من به روز شدم

عزیزدوردونه دوشنبه 25 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 03:54 ق.ظ

سلام استفاده کردیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد